![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
الا ای چشمۀ نـور خدا در خاکِ ظلمانی زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی به گرداگرد لبخند تو میچرخند شادیها از آن بهتر نمیدانی که طفلی را بخندانی چو چشم آسمان منظومۀ نسل تو خورشیدی چو بـاغ کهکـشان دنبـالۀ راه تو نـورانی تحیّر بهترین وصف است در شام تماشایت «بحیرا» میبرد هر صبح نامت را به حیرانی به لبخندی مسیحا را دم روحالقدس دادی سلیمان را نشاندی بر سر تخت سلیمانی فـرود آمد فـراز کـاخ کـسرا بـا قـدوم تو به خود لرزید از نام تو شاهنشاه ساسانی دلم را مهـربان من! به پابـوس تو آوردم که آراماند در پـای تو دریـاهای طوفانی ببخشا بر من ای آئینۀ رحمت! که میخواهم بگویم حرفهایی را که خود ناگفته میدانی پُر از شوق تماشائیم و از دیدار محرومیم حرامیها سر راه و بیـابـانها مـغـیلانی چنان شام سیه، آغاز صبح ما سیهروزی چنان خواب گران پایان شام ما پریشانی »خلافت» شد چنان طوفان که دریا را به کف گیرد »جماعت» شد چنان ساحل زمینگیر گرانجانی »یهودیها» میان امتت سرگرم خونریزی « سعودیها» به جنگ کودکان گرم رجزخوانی طواف کعبه را برعکس فهمیدند این امّت ابوسفیان امیر است و علی در خانه زندانی سر منبر ابوجهل است و بر مسند ابومروان مدینه سر به زیر افکنده از شرم پشیمانی به خون و اشک میگرییم «أشکو یا رسولالله« که گردن میکشد تیغ خیانت سمت عریانی به مسجدها «خلافت» میکند بیعت به خونریزی به منبرها «جهالت» میدهد فتوی به نادانی »ملک حجّاج» سرمست از شراب تلخ صهیونی سپاه فیل را در مکّه میخواند به مهمانی «خلافت» با یزیدیها «امامت» با ولیدیها کـلـیـمی میدهـد تـعـلـیم آداب مـسلـمانی دمـشــق آوار آوار و حــلـب آواره آواره فلسطین در «حضر موت» و یمن در مرگ و ویرانی نشان از یورش تیمور دارد «جبهة النصره» شرف دارند بر «داعش» مغولهای بیابانی ملک گرگ و ملک خرس و ملک مار و ملک عقرب سعـودیهای وهّابی، برادرهای شیطانی مسلمان میکشند این ناجوانمردان به نام تو مسیحی میبرند این نامسلمانها به قربانی شکوه سرفرازی را به یغما بُرد خودبینی برای بهترین امّت نه سر ماند و نه سامانی در این عمری که در تکرار باطل رفت میمانم که درمان پشت دردی بود و دردی پشت درمانی چه میشد امّت افتاده در آتش به پا خیزند؟ میان شعله برخـیزند از خواب زمستانی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
شهد شیرین کلامت بین ساغـر ریخته پای این مکتب یقین دارم که باور ریخته اشرف اولاد آدم حـضرت خـتـمیمآب عـالم و آدم به پایت مـثل نوکـر ریخته خاتمیت را تو معنا دادهای ختم العقول انـبـیا زیـر قـدمهـای شـما سر ریـخـته جهل را راندی ز اطراف بشر ای عقل کل دانش کل خـلایق؛ پـیشت ابـتر ریخـته مهربانی، ارمغـانی بود بخشیدی به ما بین اخلاق شریفت؛ شور دیگر ریخته از دم گرمت میان مشرکین دل پا گرفت کـیمـیای چـشم تو باشـد، ابـوذر ریخته خیر یعنی که تأسّی بر تو و بر سیرهات خیر مطلق مطمئنم پای این در ریخته امتداد دین به جان مرتضا وابسته است جانشینی را خدا در جان حـیدر ریخته بیعلی ناقص شود هر کاملی حتی نماز شیعه با عشق علی در سینهاش زر ریخته نسل پاکت یارسول الله از صدیقه است ریشۀ سادات را یزدان ز کوثر ریخته یک نگاه ویژهای داری به زوّار حسین بر گدایی که ز چشمش، دُرّ و گو هر ریخته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
به پـایـان نـبـوّت آخـرین از راه میآیـد بـر آغـاز امـامـت اولـین از راه میآیـد به رحمت پا به روی خاک دارد آفتابی که به شوکت آسمان را کرده زین از راه میآید جهان مانند انگشتی شد و مکه رکاب آن برای این رکاب امشب نگین از راه میآید نبودش باعث بود جهان بوده ست پس تازه دلیل خـلقـت این سرزمین از راه میآید نه اینکه دین بیاید تا که پیغمبر شود تکمیل که امشب بیگمان منجی دین از راه میآید صفت تاقبل ازاین آقا فقط تا حد برتر بود برای خوبترها هم ترین از راه میآید بگو هرهفته را ازبعد امشب هفتۀ رحمت چنانکه رحـمة لـلعـالـمـین از راه میآید شب میلاد و ذکر یاعلی دل هم نمیداند محـمـد یا امیـرالمومـنـین از راه میآیـد دل خود را به دستش میسپاریم و یقین داریم امـان داریم فـردا تا امـین از راه میآید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() آغاز ولایت و امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
ز عمق حنجره بر بام شب اذان میگفت حـدیث درد زمین را به آسـمان میگفت صدا چه پاک به شب میچکید و روشن بود که از حکومت خورشید در جهان میگفت شـبـانـههای شـکـست شب و سـیاهی را هـلال مـاه به گـوش جهـانـیـان میگـفت رسـیـده بـود به مـعـراج آفـتـاب، غـبـار اگر به جای زمان، صاحبالزمان میگفت به سفـرهای که در آن انتـظار را چـیدند نـگـاههای گـرسـنه ز میـهـمان میگـفـت نـبـودی و دلِ مـا بـینـگـاه مـعـصومـت کـبوتـرانه شب و روز، الامـان میگفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() آغاز ولایت و امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
همین است ابتدای سبز اوقاتی که میگویند و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که میگویند اشـارات زلالـی از طلـوع تـازهٔ نرگـس پیاپی میوزد از سمت میقاتی که میگویند زمین در جستجو، هر چند بیتابانه میچرخد ولی پیداست دیگر آن علاماتی که میگویند جهان این بار دیگر ایستاده با تمام خویش کـنار خـیـمهٔ سبـز ملاقـاتی که میگویند کـنار جـمعهٔ موعـود، گلهای ظهـور او یکایک میدمد طبق روایاتی که میگویند کـنون از دشـتهای روشن امّـید میآیـد صدای آخـرین بند مناجاتی که میگویند و فردا بیگمان این سمت عالم روی خواهد داد سرانجـام عـجـیب اتفـاقـاتی که میگویند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
شبهای سـرد سـامـرا نامـهـربان شـد خورشید این غربتسرا بیهمزبان شد ابـری سـیـاه آمـد به سـمـت مـاه عـالـم بــاران چـشـم عـاشـقــان او روان شـد اشک ملائک عرش اعلی را بهم ریخت رخت یتـیـمی بر تن صاحب زمان شد از اوج داغـی که به روی سـیـنـه آمـد خـون بر دل اهـل زمـین و آسـمان شد وقـتی امام عـسکری با زهـر جان داد مـاه بـهــار شـیـعــیــان او خــزان شـد شد روضهخوان و حزن بیحد در نوا داشت در خـاطرش یاد لـب خـشک پـدر بود یـاد کـنـار بـسـتر و چـشـمـان تـر بـود یاد هـمان لحـظه که آبی را طلـب کرد زهری که در جان رفته در حال اثر بود بر زخـم قـلـب مهـدی زهـرا نمک زد ذکـر عـطـش یـادآور تـیـر سه پـر بود یــاد عـلـی اصـغــر و حــال تــلــظـی حال ربابی که از این غم محتضر بود این مخـتصر از گوشه های ماجرا بود صاحب عزایی که کسی غمخوار او نیست در اوج ماتم یک نفر هم یار او نیست بیت امام عسکری را دشمنـش سوخت اما کسی در این مصیبت زار او نیست مثـل امـیر الـمومـنـین که بـعـد کـوچـه دیگر کسی در غربتش دلدار او نیست روضـه گـرفــتـه در کـنـار هـیـزمِ در اما نگاهی در غـمش خونبار او نیست بیشـک به یـاد روضـۀ اُمِّ ابـیـهـاسـت پای دری که سوخت و مسمار او نیست قـلـبی که این غـم آفـریـد آتـش بگـیرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
یا علی گـفتیم و راه عـشق را پیـمودهایم در پــنـاه بــیــرق آل عــلـی آســودهایــم گرچه حق این سینهها را کربلایی آفرید در غـریـبـسـتـان دنـیـا آشـنـای ما حـسن کار مـاها نوکری، دنیا و عـقـبا با حسن بهترین انگـیزه صوم صلات ابـروی تو یک جهان دارد مسلمان پیچش گیسوی تو دل حسن دلبر حسن ساقی حسن ساغر حسن میرسد از خاک راهت معجزات نو به نو آسـمان از رد پـایت میکـنـد اخـتـر درو میرسد با دیدنت انگشت حیرت بر دهان مدح تو با واژهها غیر از خیالی خام نیست هرچه میریزد به پیمانه به جز اوهام نیست شأن هرکس میشود پـیدا زحـال والدین ریخت برهم طعـم لبهای تو بازار عسل چشمهایت را گـشودی آفـریده شد غـزل هر دو عالم را بگردی گر پی میپروری از فـلک بـاید تمـاشا کرد خـاک پـای تو حق نشسته جای حق این جانشینی جای تو باری از عصیان به روی دوش آوردم کریم مژههایت صف کشیده تا کند غـارتگری تیغ ابرو را کـشیدی جان به لبهـا آوری چـشمهایت را بهـشت جـاودانی گـفتهاند دامنت را گـستراندی آسمانها کـشف شد زیر سایه سار پلکت کهکشانها کشف شد السلام ای صاحب صحن سرای بیکسی آشـنــای غــربـتـی و آشـنــای بـیکـسـی چرخش چشم تو برده چرخ را در زیر دین آفرینش را حریم با صفایت زیب و زین بین زندان تیغ صلحت مانده در بین نیام دست بر پهلوگرفتی مثل مادر وای وای مثل او قامت کمانی ای صنوبر وای وای از عطش آهی بلند است از تمام پیکرت کـودکـت با کـاسه آبی رسـیـده در بـرت گرچه عمر تو گذشته روز وشب در بین بند از لبت غم گرچه نخل خنده را از ریشه کند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
طلوعت روشنی بخشیده هر آئینه ایمان را نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قـرآن را دم عیساییات کفر شیاطین را در آورده که سلمان میکند لبخند تو هر نامسلمان را قنوتت عطر حُسن یوسف آوردهست و آغوشت اسیر مهر تو کردهست زندانبان و زندان را ببارد یا نبارد، امر امر توست مولا جان! سپرده دست تو پروردگارت نبض باران را تویی «مَن عِندَهُ عِلمُ الکتاب» و گوشهٔ چشمت فقاهت یاد داد امثال «فضل» و «اِبن ریّان» را حریف تو نشد دشمن، خودش هم خوب میداند به جام زهر میخواهد بگیرد از تو میدان را کبوترهای صحنت میشویم ابن الرضا هر شب پراکندی به عالم دم به دم عطر خراسان را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
هــوای بــام تـو داریـم مـا هــوایـیهـا خوشا به حال شب و روز سامراییها چه نعمتیست سر سفرهات نمک خوردن چه افـتخـار بـزرگیست این گـداییها خـداسـت بـانی ایـن اعــتـقـاد نـورانـی خـداسـت بـانـی این جـور آشـنـایـیهـا تو کربلای اسیری و روضه میخوانند بـه یـاد غـربت تـلـخ تـو کـربـلایـیهـا دوباره حسرت دیدار در دل کعـبهست چقدر کعبه دلش خون شد از جداییها به یـاد حـضرت فـرزنـدتـان هر آدیـنه چه حس و حال قشنگیست همصداییها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
عـاشـق و مـبـتلای عسکریام نوکـر و جـانـفـدای عسکریام در هـوایش نـفـس نـفـس زدهام از ازل در هـوای عـسکـریام من کیام؟ خـاکِ پای فرزندش همچـنین خاکِ پای عسکریام نام او همچو مجتبی، حسن است مـستِ نـامِ رسـای عـسـکریام با نـگـاهـش خـدا شـنـاس شـدم که مـطـیـع خـدای عـسکریام صوت قرآن او زِ بس زیباست بـیقـرارِ صـدای عـسـکـریام عـدهای یا حـسن حـسن گـفـتـند مـن مـریـدِ نـوای عـسـکـریام بـین جـمـع چـهـارده مـعـصوم حـال تـحـت لـوای عـسکریام خواب و رؤیای هـر شبم باشد زائـرِ سـامــرای عــسـکـریام پـسـر فــاطــمـه اسـت ایـن آقـا شـکـر لِـلـه گـدای عـسـکریام شـالِ مـشـکـی به گـردنـم دارم آشـنــای عــزای عـسـکــریام شـامـل هـر دعــای مــهــدیام تا که گـریان برای عسکـریام هـمچـو مهـدی دوبـاره گـریانِ غـربت و نـالههای عـسکریام بینِ حـجـره صـدا زده مـهـدی بینِ حـجـره چِـقَـدر نالان است مهدی او حزین و گریان است میچکـد از دو چـشم او باران وایِ من، این چه وقت باران است روز وصـلـش فـرا رسـیـده یـا عسکری را چو عید قربان است حـالِ آقـا چـه مُـنـقـلـب گـشـتـه زهـرِ قـاتل چو تیغ برّان است جگرش سوخت چون عموش حسن ارث او سوزش دل و جان است دل او ســوخـت از غــم مـادر چون حسن مادریِ دوران است جان او بر لب آمد از غـم یاس یاس پرپر که بر لبش جان است با لـب تـشـنه الـوداع میگـفـت این چه رسم وداع یاران است طـفـل او سـاقـیاش شـده حـالا لیک دست و تنش چه لرزان است ایـن دم آخـری نـفـس نـفساش نذرِ ناله به ذبحِ عـطشان است مهدیاش روضه خوان و او گریان بر شَهی که قتیل العریان است گـفت مهـدی، حسین تـنهـا بود سـرِ شَـه را به نـیـزهها زدهانـد تـنِ شَـه را چِـقـَـدر پــا زدهانـد اول او را بـه گــودی آوردنــد دوم او را به هـر کـجـا زدهاند مثـل زهـرا که بیهـوا زدنَـش پـسـرش را چه بیهـوا زدهانـد پیـش چـشـمان تار خـواهـرِ او عــدهای زخــمِ نــاروا زدهانــد عـدهای نـیـزه، عـدهای شمشیر پیـرِمـردان که با عـصا زدهاند عدهای هم که سنگ بَر رویَش نـیّـتِ قُــربِ بـر خــدا زدهانــد عـدهای نـعـلِ تـازه بر مـرکـب بـعـد هـم بـر تـنِ رهــا زدهانـد قـطـعه قـطـعـه شده تَـنِ پاکـش بــدنَـش را جــدا جــدا زدهانــد هیچ کـس یـار او نَـشـد گـودال اهـلِ کـوفـه دوبـاره جـا زدهاند بعـدِ او نـوبت حـرم شـده است شعـله بر خـیـمه از جفا زدهاند وحـشـیانه به خـیـمـهها رفـتـند تــازیــانــه بـه اولــیــا زدهانــد چشم عـباس را که دیـدنـد دور سیلی بر زینـبـش چرا زدهاند؟ زینب و طعنه و جسارت وای
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
بینِ حجـره پـسرِ فـاطـمه تنها شده بود سامرا بود و در آن شهر چه غوغا شده بود مادرِ صاحبِ ما ضجّه زنان میلرزید چون که رعشه به تنِ یوسف زهرا شده بود خواست تا آب بنوشد، دو دستش لرزید عطش انگار نصیبِ گلِ طاها شده بود منـتـظر بود بـیاید پـسرش منـجی دهر وَ در این فاصله لبریز چو دریا شده بود وَ طـلـوع کرد پـسـر تا غـمِ بـابـا ببـرد پدری که نَفَسش غرق به غمها شده بود آب نـوشـید به دسـتـانِ پـسر آخـر کـار دل پی روضۀ ارباب در اینجا شده بود بینِ گـودالِ بلا تـشنه لـبی خورد زمین بر سرِ کشتنِ او وای چه دعوا شده بود نه پـسر بـود که آبـی برسـاند به لـبـش روضه سربسته بگویم که چه بلوا شده بود دهنش پُر شده بود از شنِ داغ و ز غبار بیقرارِ پسرش حضرت زهرا شده بود آنقـدر سنگ زدند نیـزه زدند اهلِ جـفا که پُـر غـصّه دلِ زینبِ کُـبرا شده بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح امام عسکری علیهالسلام
هر دلی بیدار شد در گیر و دار خواب نیست خواب چیزی غیر مُردن در دل مرداب نیست خواب بودم در حریمش وقت بیداری رسید دیدم اینجا هیچ کس مانند من بیدار نیست عرش گاهی زیر پای ماست اما غافـلیم هیچ اوجی کهکشانیتر از این سرداب نیست «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم» قبله گاه اینجاست حاجی!غیر از این محراب نیست من نـمـازم را پی تـکـبـیـرة الاحـرام تو خواندهام، برجا نماز چشمه و سهراب نیست تا که با من بـشـنود صـوت اذان بـاد را از سر گلدستهای که جز صدای آب نیست حضرت نرجس خبر دارد از اوصاف حسن او مگر آئیـنۀ خورشید عالم تاب نیست؟ در غزل عطر امام عسکری پیچیده است در خُم هستی شرابی جز شراب ناب نیست «بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود» عشق صادق در وجود جعفر کذّاب نیست بندۀ پیـر خـرابـاتم که لطـفـش دائم است کار ما در آستانش غیر دق الباب نیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سخت است مردی گوشه زندان بیفتد در غـربت و در وادی هجـران بیفـتد زهـرا دوبـاره آمد و جانم حسن گفت پا شد حـسن بر پـای این مهمان بیفتد دور از وطن جـان داده آقا تا دوبـاره شیـعـه به یـاد روضۀ سـلـطان بیـفـتد تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند قـسمت نـشد تا با لب عـطـشان بیـفـتد سهـواً به دندان ثـنایش خورده ظرفی نه آنکه با مشت و لگـد، دندان بیـفـتد در پـادگان بـوده ولـی هـرگـز نـدیـده لشکـر به جان پـیکـری بیجان بیفـتد شکـر خدا که حـنجـرش خـنجر ندیده تا سر به دست چـند بیوجـدان بیـفـتد این روضۀ پر سوز، مخصوص حسین است اینکـه غـریـبـی گـوشـۀ مـیدان بیـفـتد میخواند با خود روضه موسیبن جعفر تا خـنـده از لبهای زنـدانـبان بیـفـتـد شخصی به غارت بُرد عبای پارهاش را تا قـیـمت سـوغـاتیاش ارزان بیـفـتـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
حدیث گریه شده جام زهر خوردن تو به عـمر گـل نـرسد قـصۀ فـسردن تو همیشه آب نخوردن دلیل مرثیه نیست تـمام روضۀ ما گـشـته آب خوردن تو هـزار بار، دلت را به ظلـم سوزانـدند هـزار بـار، بـمـیـرم بـرای مـردن تـو نبرده است مدینه ز خاطر، ای یوسف به سامرا، نه به زندان غصه بردن تو چه سخت بود سپردی یتیم خود به “قدر” چه سخت بود به دست “قضا” سپردن تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران» در انـتــظـار روی مـاه تـوأم کـمـاکـان حتی اگر که مُردم، یک دم بیا سراغـم «کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران» دل بـه نـکـاح داغ هـجـران تو در آمـد جانی خدا به من داد آن هم فدای جانان باشد خوراک چشمم یک کاسه خون همیشه همراه شوق و حـسرت با گریۀ فراوان تو ابر رحـمتی و من غـرق خشکسالی راه نجـات من باش امشب بـبار باران! رد تو را گرفتم در کوه و دشت و صحرا وقتی که کوچ کردم از کوچههای تهران عصیان رسید و با خود هرچه که بود را بُرد با دستـمال اشکـت چـشـم مرا بـشوران از کودکی نوشـتم« آن مرد خواهد آمد» دارم امـیــد وصـلـت از اول دبــسـتـان قاری «بقـیهالله خیر لکم…» که سر داد یـاد تـو کـردم آقــا بـا آیــههـای قـــرآن یابن الحسن کجایی؟ سر میدهند با هم لبنان، یمن، فلسطین، شام و عراق و ایران کی میشود به شوق دیدار روی ماهت با سیدی حسینی برخـیـزم از خـراسان از کوفه کم ندارد شهری که در نبودت همواره میفروشد دین را به قیمت نان گـریه دوای درد است، آقا بقـول شاعر «بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران»
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مدینه غرق ماتم بود و دلها خانۀ غم بود فضا تاریک و بر رخسار گردون گَرد ماتم بود خلایق با دلی بشکسته میگـفـتند پیوسته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
ای دسـتـه گل وحی به گـلـزار مدینه قـرآن حسین ابن عـلی بر روی سینه هم فرشنشین استی و هم عرش مقامی سـر تـا قـدم آئـیـنـۀ پـا تـا سـرِ زهـرا زهرا به تو بالد که تویی کوثرِ زهرا گردون شرف را ز ازل قـائمهای تو هنگام دعا مرغ سحر با تو سخن گفت هفتاد و دو تابنده قمر با تو سخن گفت ای نهضت سالار شهیدان به تو مدیون نه نام سکینه، که وجود تو سکینه است سر تا قدمت راضیه، مرضیه، امینه است تو قلب حسین استی و تو روح ربابی پیغـمبر و زهـرای مطهـر به تو نازد هـنگـام سخنرانی ت حیدر به تو نازد در کوفه گشودی لب خود را به تکلم دیدی پـدرت سر به کـف دست نهاده چون شعله کشیده سر و چون کوه، ستاده پای فرسش را بـه کف دست گرفـتی ای فـاطـمـۀ فـاطـمـه، ای کـوثـر بابا هـمـسنگـر عـمـه بـه کـنـار سـر بـابا تـنهـا نه هـمـین در دل آرام حـسیـنی تو یک گل نیلـوفری از گـلشن زهرا دامـان تو عکس گـلی از دامن زهرا آغـاز شد از دامن گـودال، خـروجت ای جای لبت مانده بر آن حنجر پاره اشک تو به هفتاد و دو خورشید، ستاره روئید گل از شرم تو بر صورت عباس هر خانه که دارای رباب است و سکینه آن خانه بوَد خـانهای از شهـر مدیـنه وصف تو جـز از عترت اطهار نیاید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
تو کـیـستی؟ چراغ بـهـشت مدیـنهای آئـیـنهدار حُـسن حـسینی، سکـیـنهای در آسـمـان صبـر فـروزنده کـوکـبی دشمن ذلـیل عزّ و وقار سکینه است فریاد کـربلای حـسینی به سینه است روی تو آفـتـاب تـمـاشـای بـاب بـود آئــیــنـۀ تــمــام نــمــای ربــاب بــود در مجلس یـزید که قـلـبت کباب بود دیـدی مـیان طـشت طلا آفـتـاب بـود گاهی صدای گریه اصغـر شنـیـدهای گه ناله در شـهـادت اکـبر کـشیـدهای ای یادگار فـاطـمه، ای دخـتر حسین همگام زیـنـبـیـنی و هم سنگـر حسین تو مصحف حسین و بهشت است دامنت بر صفحـه جـمـال فـروزنده احـسنَت ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو دشـمن حـقـیـر مـنـزلت و اقـتـدار تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
کـنـد تـکـیـه بر اقـتـدارت خـیـام کـه رکـن خـیـامـی و والا مـقـام سـکـونی به سکّـانِ فُـلک نجات از این رو سکینه تو را گشته نام گواهم همین تلّ در پیش روست تو را سجده بردهست دشت قـیام به نـفـس نفـیس تو هم باز گشت ضـمـیرِ “عـلـیکـنَّ مِـنّی السّلام” تو آن کعـبۀ تـیرهپـوشی که نور حجاب تو را کرده است استـلام کـمالی چـنـیـن و جـلالـی چـنان عـلیوار و زهـرا نـشـانی تـمـام نـرفـتـه نـخ معـجـرت دست بـاد نـدیـده جـمـال تو را صبـح شـام تـجـلّـی زهـرا! نـبـود این بـعـیـد که خـیـر الـنّـسـایت بـنـامـد امـام بـکـش تـیـغِ آه و دو دم سـر بـده الا ذوالـفــقــار عــلـی در نــیــام بخـوان خـطـبه تا یـادمان آوری « کـلامُ الامـیـرِ امـیـرُ الکـلام» به تعـظـیم شـأنت جـهـانی اجـیر امیـری تو و شام و کـوفه اسـیر عـلی خویی و زین أب مـنصبی از آن رو کـه آئـیـنــۀ زیــنــبــی وقـاری که جلـباب پوشیده است حیایی که در نـور پـیچـیده است از آن خـانهای که تویی و رباب نـرفـته حـسـینت به پـای شـتاب عـفـیـفـه، جـلـیـله، کـریـمه لـقـب تو نـور خـدایـی نـسب در نـسب چه نوری که بر عالمی چیره شد به خورشید کی میتوان خیره شد؟ ندیـدنـد جـز نـور در محـضرت گرههای کوریست بر معجـرت به یک آه تو خـم شود پشتِ دین بـیا مـثـل زینب به مـنـبر نـشـین علی گونه با خـطبه کـولاک کن بخوان مسجد کـوفه را خاک کن بخـوان تا بـلـرزد زمین و زمان بـگـو اسـکـتوا لب بـبـنـدد جهان که کـوفـه عـلـی را تجـسّـم کـنـد که زنگ شتر دست و پا گم کند که مسجد بلـرزد ستون تا ستون بکش کار ما را به مرز جـنـون بـدا آنکـه شـد گـرمِ تـوهـیـن تـو کـنـد کـاخ را خـاک، نـفـرین تو به زیـنـب ولـی اقـتـدا مـیکـنـی تو هـم جای نفـرین دعـا میکنی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها و شهادت حضرت محسن
خـستـند پـرت را و شکـستـند سرت را ای وای که کُـشتـند حسودان پسرت را پشت در آن خانه چه گویم که چهها شد با ضرب لگـد چـیـد حـرامی ثمرت را فریاد زدی فضه بیا بال و پرم سوخت جز اشک چه سازد شررِ بال و پرت را بایـد که به گـوش هـمه عـالـم بـرسـانم غمنامۀ پهلوی به خون غـوطهورت را ای مـادر غـم دیده که در اوج شـقاوت بـردنـد به یـغـمـا هـمـه ارث پـدرت را پـنهـان شدی از ظلمت این عالم خاکی حــاشـا کـه بــیـابـنـد خـلایـق اثـرت را مردانه چو زنها به غـمت اشک بریزم ای وای که کُـشتند حـسودان پسرت را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
حادثه بالا گرفت و عاقبت یک در شکست ضربۀ پایی رسید و پهلوی مادر شکست اجر و مزدِ حضرت خاتم ادا شد با لگد در میانِ خاک با یک ناله پیغمبر شکست مادرش را دید زیرِ دست و پا دستپاچه شد هیچ میدانی چگونه قلبِ یک دختر شکست؟ خواست تا بیرون کشد از آن هیاهو که نشد پیشِ دو چشمانِ زینب ناگهانی سر شکست شعلهها از یک طرف سوزانده روی فاطمه ضربههای دیگری آمد که بال و پر شکست در کـشاکش نالۀ فـضّه خُـذینی میرسید خادمه یک صحنههایی دید تا محشر شکست در حیاطِ خانه مـولا گوشهای افتاده بود فاطمه را دید بر روی زمین حیدر شکست دستهای مرتضایش بسته شد در پیشِ او با غلامی پهلو و بازوی یک همسر شکست
: امتیاز
|